.
وقفه
.
.
هجوم بیامان توست! چرا حذر نمیکنم؟
چراغ وُ مار، نشاندهایی! چرا گذر نمیکنم؟
درین مَجازِ زندگی، نهمستیاش حقیقی است،
نه آن خمار لعنتی
میانِ های و هویِ تو، تو مرهمی به زخم خود
چرا نمیکند اثر، درسی که بَر نمودهام؟
دل به تمامی دادهام! به گِردِتان چرخیدهام!
بجز وفا، چهماندهاست؟ بگو، که رد نمیکنم!
نهرِندم وُ نهخودفروش. کودکی پیشه کردهام!
سادگیام به چشمِتان، جِلوِه مگر نمیکند؟
کفش وُ کلاه کندهام، جامهی نو تَنکردهام
بسیار قصه دیدهام، سیرایی هم چشیدهام
گُذارتان چهدلگشاست! دیو و پری و جسم وُ جان
بخود شدم اینجا، ولی، گذشتنم، به اذنتان
عزم سفر نمودهام، چهناتمام، چهدر کمال
به حرمت مسافران، رخصتدِه اِیجانِ جهان
.
...................................... وحید قاضینور ...
Vahid GhaziNour
۲۲ تیرماه ۱۴۰۱
https://www.instagram.com/p/Cf8R9KGq9uI/?igshid=MDJmNzVkMjY=