.
گناه
.
.
شکستیم به مستی نمکدانه را
نداشتیم نگه حرمت خانه را
سیاهی و غم، جان شهر را فشرد
که خورشید ما را مَهِ کهنه خورد
ندیدیم به بیغولههاایم روان
نشد سهم ساقی بجز اشک و آه
زدیم بر زنخدان زن تیر زهر
نشاید شما را به سر تاج سر
ندیدیم کسی را به شادی عیان
به پستو چو گفت او برید عشقتان
طمع روی پیشانی ما نشست
بجای شعور، شور خامی نشست
شکستیم ز پیچ و خم انتظار
سیاهها سفید شد، سپیدی، سیاه
چنان حلقه تنگ شد که گویی اگر
نجنبی شکست میخوری از خودت
چو بردیم ز هستی حیاء حیات
زدند تکیه بر مسند ما ددان
شدیم والیان جهنم که مرگآورند
سبوعانه فرمان ز شیطان برند
ذلیلانه نان را به خانه بریم
پر از حسرتیم تا به بستر رویم
چقدر دور شدیم ما ز آمال خود
دریغا نداریم بجز حرف مفت
ندانیم که عشق مایهی آدم است
خرد تا بیاید، رَوَد دیو جهل
هنوز هم نحیفیم ز افسانهها
هنوز بندهایم تا خداوندگار
هنوز منتظر تا که خورشید زند
بزاید اگر شیر ایران، پسر
میان هیاهو، فراز و فرود
به عمری که مانده نداریم وثوق
ندانیم که فردا چه خواهد شود
نداریم جز امروزمان در سبد
نهایمان، نهعشقی، نهمشقی تمیز
نداریم هنوز تحفهایی تا به خانه بریم
.
..................................... وحید قاضینور ...
Vahid GhaziNour
۸ مردادماه ۱۴۰۱
https://www.instagram.com/p/Cgpfd04qlTW/?igshid=MDJmNzVkMjY=