گلایه
26 July 2022

گلایه

ققنوس

About
.
گلایه
.
.
کوچه‌ی زنجیر، شام آدم‌خوار
حقه‌ی دیرین، آخر دنیاست
پا به روی پا، دست به روی دست
منتظر بودن، جرم‌ ما این است!
.
شعر باید شور باشد تا بشوید ذهن را
دیده را پُرسان‌کند، بُرّان کند اندیشه را
تارهای عنکبوت از سقف آویزان شدند
شعر باید شل کند این ریسمان کهنه را
گر مسلط بر عروض و بند و وزن و قافیه‌
تا نداریم حرف تازه، بس کنیم غم‌نامه را
.
خانه‌دارم، خانه‌داریم، خانه‌ایی بر روی آب
خانه‌ایی که خاک خورده سال‌های آزگار
کز ازل می‌گفته‌ایم پایان دنیا امشب است
می‌رسند اینک سواران، حاصل ما هم زر است
وارث درد نیاکان، خالق درد خودیم
درد را سینه‌به‌سینه وام‌داری می‌کنیم
سینه داریم شرحه‌شرحه از فراق
شور و شوقی هست و نیست اما شعور اتفاق
مردمانی غمزده وز بار محنت خم شده
دیده‌ایم و شاکریم کز ما مصیبت رد شده
همچو ماردوشان، میان خیر و شر وامانده‌ایم
باد در غبغب زدیم: ما از تبار کاوه‌ایم
دیده‌ایم آن دیده را وقتی به خون آغشته گشت
بی‌تفاوت رد شدیم کین هم چو آن خواهد گذشت
لاکن آنچه می‌رود، از عمر ماست
چیست حاصل جز هزاران التماس؟
لعن و نفرینی فرستادیم و خود را قهرمان پنداشتیم
نان را در خون زدیم و حق خود انگاشتیم
دست‌های ما هنوز در پاچه‌خاری مهترند
دست‌ها وقتی چنین‌َند پاها در گل می‌روند
دشتی از اندوه داریم پشت سر
تلی از ویرانه‌ها و پُشته‌های چشم و سر
دلخوش از پیشنه‌ها، استوار بر ریشه‌ها
در مزار ما شوند همراه‌مان صد آه‌ِ زار
دسته‌های گاندو از دست‌های کودک می‌خورند
دسته‌های ما ولی در انتظار هوی شام آخرند
با لباسی دلفریب دعوت به آگاهی کنیم
با دکان‌های جدید باز فتنه برپا می‌کنیم
در بزنگاه گوشمان با قصه‌های اهرمن‌ها پُر شده
چشم‌ها را بسته‌ایم و خوابمان سنگین شده
با افاضات مکرر شمع هر جمعیتیم
تا به خلوت می‌رویم آن کارِ دیگر می‌کنیم
هرچه آمد بر سر ما مزد خودخواهی ماست
این‌همه کوته‌نگاهی تاابد بر ضد ماست
در قمار با دیوها دادیم هرآنچه داشتیم
قول فردا را ستاندیم و شرافت باختیم
درد ما از غیر نیست، بیگانه کیست؟
تا خودِ دردیم که ما را چاره نیست!
همچنان کاسه‌بدستیم و به هر در می‌زنیم
تا دوباره باز از آن آش قدیمی سَق زنیم
با طبیعت دشمنی کردیم و اینک هم رواست
کانچه بر ما می‌شود از کاشته‌ی دیروز ماست
دزدی از دامان مادر، قتل فرزندان او
شیر از او نوشیده و زهر مدام دادیم به او
در نظام زندگی، تنبیه، بر جمع می‌کنند
در خیابان، مشق مسئولیتِ فردی کنند
با تسلی خواستیم این درد را شیرین کنیم
تلخی درد بایدی تا چاره‌ و درمان کنیم
خیش باید، شخم باید تا شوند باز غنچه‌ها
ور نه سیل موریان ویران کنند کاشانه‌ را
.
........................................ وحید قاضی‌نور ...
Vahid GhaziNour
۳ مردادماه ۱۴۰۱


https://www.instagram.com/p/CgcjsVFKOZq/?igshid=MDJmNzVkMjY=