#72 - داستان نماز چهار هندو

#72 - داستان نماز چهار هندو

فخری قمیشی
00:29:47
Link

About this episode

چار هندو در یکی مسجد شدند
***
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
|
هر یکی بر نیتی تکبیر کرد
***
در نماز آمد بمسکینی و درد
|
مؤذن آمد از یکی لفظی بجست
***
کای مؤذن بانگ کردی وقت هست
|
گفت آن هندوی دیگر از نیاز
***
هی سخن گفتی و باطل شد نماز
|
آن سیم گفت آن دوم را ای عمو
***
چه زنی طعنه برو خود را بگو
|
آن چهارم گفت حمد الله که من
***
در نیفتادم بچه چون آن سه تن
|
پس نماز هر چهاران شد تباه
***
عیب‌گویان بیشتر گم کرده راه
|
ای خنک جانی که عیب خویش دید
***
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
|
زانک نیم او ز عیبستان بدست
***
وآن دگر نیمش ز غیبستان بدست