#71 - عارفی که بر مرگ فرزند نمی‌گریست

#71 - عارفی که بر مرگ فرزند نمی‌گریست

فخری قمیشی
00:29:49
Link

About this episode

بود شیخی رهنمایی پیش ازین
***
آسمانی شمع بر روی زمین
|
چون پیمبر درمیان امتان
***
در گشای روضهٔ دار الجنان
|
گفت پیغامبر که شیخ رفته پیش
***
چون نبی باشد میان قوم خویش
|
یک صباحی گفتش اهل بیت او
***
سخت‌دل چونی بگو ای نیک‌خو
|
ما ز مرگ و هجر فرزندان تو
***
نوحه می‌داریم با پشت دوتو
|
تو نمی‌گریی نمی‌زاری چرا
***
یا که رحمت نیست در دل ای کیا
|
چون ترا رحمی نباشد در درون
***
پس چه اومیدست‌مان از تو کنون
|
ما باومید تویم ای پیش‌وا
***
که بنگذاری تو ما را در فنا
|
چون بیارایند روز حشر تخت
***
خود شفیع ما توی آن روز سخت
|
در چنان روز و شب بی‌زینهار
***
ما به اکرام تویم اومیدوار
|
دست ما و دامن تست آن زمان
***
که نماند هیچ مجرم را امان
|
گفت پیغامبر که روز رستخیز
***
کی گذارم مجرمان را اشک‌ریز
|
من شفیع عاصیان باشم بجان
***
تا رهانمشان ز اشکنجهٔ گران
|
عاصیان واهل کبایر را بجهد
***
وا رهانم از عتاب نقض عهد
|
صالحان امتم خود فارغ‌اند
***
از شفاعتهای من روز گزند
|
بلک ایشان را شفاعتها بود
***
گفتشان چون حکم نافذ می‌رود
|
هیچ وازر وزر غیری بر نداشت
***
من نیم وازر خدایم بر فراشت

***
این برنامه‌ای است از رادیو بامداد
تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
www.RadioBamdad.com