1) دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست / گر دردمند عشق بنالد ، غریب نیست
2) دانند عاقلان که مجانین عشق را / پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
3) هر کُاو شراب عشق نخورده ست و دُرد دَرد / آن است کز حیات جهانش نصیب نیست
4) در مُشک و عود و عنبر و امثال طیّبات / خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
5) صید از کمند اگر بجهد ، بوالعجب بُوَد / ورنه چو در کمند بمیرد ، عجیب نیست
6) گر دوست واقف است که بر من چه می رود / باک از جفای دشمن و جَور رقیب نیست
7) بگریست چشم دشمن من بر حدیث من / فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
8) از خنده گُل چنان به قفا اوفتاد باز / کُاو را خبر ز مشغلۀ عندلیب نیست
9) سعدی ، ز دست دوست شکایت کجا بری ؟ / هم صبر بر حبیب ، که صبر از حبیب نیست