1) ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست / با ما مگو به جز سخن دلنشان دوست
2) حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بُوَد / یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
3) ای یار آشنا ، عَلَم کاروان کجاست ؟ / تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
4) گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار / ما سر فدای پای رسالت رسان دوست
5) دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت / دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
6) رنجور عشق دوست چنانم ، که هر که دید / رحمت کند ، مگر دل نامهربان دوست
7) گر دوست بنده را بکُشد یا بپرورد / تسلیم از آنِ بنده و فرمان از آنِ دوست
8) گر آستین دوست بیفتد به دست من / چندانکه زنده ام ، سر من و آستان دوست
9) بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در / الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست
10) بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد / وآن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست