خلوت گزیده

خلوت گزیده

00:26:48

About this episode

#برگ_سبز

برنامه شماره 183

#ایرج

#حافظ

#عراقی

#فرصت_شیرازی

#علی_تجویدی

#امیرناصر_افتتاح

#فرهنگ_شریف

#روشنک


چشم بگشا که جلوه دلدار

به تجلی ست از در و دیوار

این تماشا چو بنگری گویی

لیس فی الدار غیره دیار


با آنکه کس ز آتش عشقت چو ما نسوخت

بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت

جز آهنین دل تو که دارد توان و تاب

دیگر دلی نماند که بر حال ما نسوخت

بس عاشقان که خویش چو پروانه سوختند

کس غیر ما و شمع ز سر تا به پا نسوخت

این آتشی که در دل من از هوای توست

کی برگرفت شعله که مرغ هوا نسوخت

در نی نوای عشق چو مطرب نمود ساز

از حیرتم که نی ز چه از این نوا نسوخت

فرصت ز لعل نوش تو آب بقا نیافت

تا در محبت تو به نار بلا نسوخت


کنون که بار خزان فرش لعل فام کشید

خوش آنکه در صف مستان نشست و جام کشید

دلم که جام نگون داشت سالها چو حباب

دیدی که موج شراب از چه سان به دام کشید

خزان در آمدن آن سوار حاضر بود

که در رهش ورق زر به احترام کشید

فلک بداد مرادم چنان که دل میخواست

به هر سر مویم صد انتقام کشید

هزار جرعه سیر است در پیاله عشق

خوش آن حریف که این باده را تمام کشید


خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدای

آخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

محتاج جنگ نیست گرت قصد خون ماست

چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است


هزار جرعه سیر است در پیاله عشق

خوش آن حریف که این باده را تمام کشید


زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز

آن کس که به امیدی در خاک درت افتد


این هم برگ سبزی بود تحفه درویش

علی نگهدار شما