دولت نوروز

دولت نوروز

00:28:32

About this episode

#گلهای_رنگارنگ

برنامه شماره 370

#حافظ

#رهی_معیری

#سعدی

#شیدا

#نورالدین_ثابت_ایمانی

#علینقی_وزیری

#عبدالوهاب_شهیدی

#پوران

#روح_الله_خالقی

#جواد_معروفی


علم دولت نوروز به صحرا برخاست

رحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست

موسم نغمه چنگ است که در بزم سبو

بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست


من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

مردمان منع کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان

این توانم که بیایم به محلت به گدایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی


مطرب مجلس بساز زمزمه عود

خادم ایوان بساز مجمره عود

روز گلستان و نوبهار چه خسبی

خیز مگر پر کنی دامن مقصود


به دور لاله قدح گیر و بی ریا می باش

به بوی گل نفسی همدم صبا می باش

چو غنچه گرچه فروبستگی ست کار جهان

تو هم چو باد بهاری گره گشا مباش

مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ

ولی معاشر رندان پارسا می باش


روان پرور بود خرم بهاری

که گیری پای سروی دست یاری

اگر یاری نداری لاله رخسار

بود یکسان به چشمت لاله و خار

چمن بی همنشین زندان جان است

صفای بوستان از دوستان است

غمی بر سایه جانان نداری

اگر جانان نداری جان نداری

بهار عاشقان رخسار یار است

که هرجا نوگلی باشد بهار است


گل آمد و صفای بهار آورد

ساقی بیا که مستی به کار آورد

خوشتر ز می که در روزگار آورد

مستی را ببین جوان جهان را

دل برده ام ز دست دلارامی

دیوانه دل ندید از جهان کامی

ساقی بیا که با آتشین جامی

روشن کنی دل عاشقان را