مریم رجوی: ۳۰دی، روزی است که سنگ‌بنای بی‌ثباتی و انقراض رژیم خمینی گذاشته شد

مریم رجوی: ۳۰دی، روزی است که سنگ‌بنای بی‌ثباتی و انقراض رژیم خمینی گذاشته شد

Radio Mojahed - رادیو مجاهد
00:59:07
Link

About this episode

سلام و درود به همه شما
سالروز آزادی مسعود رجوی از زندان‌ ساواک شاه را به شما در اشرف۳ و به‌ همه مجاهدین و هواداران و پشتیبانان مجاهدین در داخل و خارج ایران، به کانون‌های شورشی و مردم‌ آزاده ایران، تبریک می‌گویم.


۳۰دی ۱۳۵۷، روزی است که مسعود، اشرف، موسی و شمار دیگری از مجاهدین و فدایی‌ها از زندان رژیم شاه آزاد شدند.
مسعود از فرط شکنجه‌ و اعتصاب غذاها بسیار نحیف شده بود و اشرف، از شکنجه‌ و فشارهای زیاد در زندان زخم‌ها بر بدن داشت. ولی مثل همیشه شاداب و پرشور و با محبت و با روحیه‌یی بسیار بالا در صف سایر زندانیان بود. انگار نه انگار که سالیان زیر شکنجه و بازجویی بوده است.


اشرف شهید که سمبل زن انقلابی مجاهد خلق شد، در مبارزه با دو دیکتاتوری با تمام توان و عزم و اراده ایستاد و پایداری در مسیر مبارزه تا آخرین نفس و آخرین قطره خون را برای زن انقلابی مجاهد خلق به ثبت داد.
هم‌چنین موسی و سایر خواهران و برادران و رفقای دیگری هم که بعد از سالیان سخت زندان شاه، آن شب آزاد شدند از شکنجه‌های ساواک زخم‌های بسیار بر بدن داشتند.
و با آن‌همه درد، در دریای محبت خلق غرق شدند. و مردم با شادی بسیار با نثار حلقه‌های گل آنها را بر دوش‌هایشان می‌بردند و دست به دست می‌کردند. چه صحنه‌های باشکوه و زیبایی بود.
تاریخ ایران فتح زندانها در آن شب و آن روزها را از یاد نمی‌برد. روزهای همدلی و یکرنگی و محبت فارغ از هر عقیده و نظر، که همه قلبشان برای آزادی می‌تپید.
شاه که در آن موقع چهار روز از فرارش می‌گذشت، بعداً در کتابی بزرگ‌ترین اشتباه خودش را آزادی به‌گفته او تروریستها از زندان اعلام کرد.


برای شیخ یعنی خمینی و آخوندهای همدست‌اش هم این روز، یعنی روز ۳۰دی، روزی است که سنگ‌بنای بی‌ثباتی و انقراض رژیم‌اش گذاشته شد و برای جبهه خلق یعنی برای ما و همه مردمی که برای آرمان آزادی و برابری، مقاومت و مبارزه می‌کنند، این روز، روز شادی و پیروزی است.
در آن شب که مردم بیرون زندان قصر جمع شده بودند، مسعود روی بالکن زندان رفت و خطاب به مردم گفت: این شما هستید که ما را آزاد کردید. این قیام شماست...


آن قیامی که برای آزادی و پیشرفت مردم ایران برپا شده بود، حقیقتاً بالاترین شاخسارش خود مسعود بود.
از ۳۰دی۵۷ تا قیام ۳۰خرداد در سال ۶۰، تا نبردهای مجاهدین و ارتش آزادیبخش و تا قیام‌هایی که تا همین امروز رو در روی رژیم بالا گرفته، مشعل‌دار مبارزه و سوق‌دهنده‌ به‌سوی آزادی مسعود رجوی بوده و هست.
به‌راستی که او مظهر شورش و عصیان در دوران حاکمیت ولایت فقیه است، و نامش مترادف مبارزه و نبرد بی‌امان برای آزادی است.



چگونه دیکتاتوری سلطنتی راه ارتجاع مذهبی را باز کرد؟
مسعود رجوی به‌مدت هفت سال در زندانهای شاه بود. در شروع این دوره یعنی در سال ۱۳۵۰، ساواک بیشتر اعضای مجاهدین را دستگیر و به‌شدت شکنجه کرد. و به‌دستور شخص شاه، بنیان‌گذاران مجاهدین تیرباران شدند.
از زمان کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق، که دربار شاه و آخوندهای مرتجع در آن همدست بودند، تا ۲۵سال بعد، حکومت شاه با شکنجه و سانسور و بدنامی فوق‌العاده ساواک، شناخته می‌شد. به‌خصوص در سال‌های پس از ۱۳۵۰، اختناق و شکنجه به‌اوج خود رسید.


در آن موقع جوانان و دانشجویان مخالف، یک‌باره ناپدید می‌شدند و تا ماه‌ها، خانواده‌ها از دستگیری فرزندان‌شان مطلع نمی‌شدند. هزاران نفر در زندانهای سیاسی بودند.
شاه، سانسور وحشیانه‌یی برقرار کرد و کوچک‌ترین فعالیت‌ سیاسی مخالف را تحمل نمی‌کرد. به‌طوری که دانشجویان را به‌خاطر داشتن حتی یک جلد کتاب مخالف به سیاه‌چال‌های ساواک می‌فرستادند.
سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق و حاکم ساختن یک نظام کمپرادور که فضای حیاتی بورژوازی ملی را سلب کرد، برقراری یک اختناق نفس‌گیر و از بین بردن تمام احزاب غیروابسته و مطبوعات مستقل و به‌طور کلی جامعه مدنی، برقراری نظام تک حزبی و سرکوب و کشتار جنبش‌های انقلابی به‌ویژه فدایی‌ها و مجاهدین، مهم‌ترین حلقاتی بود که شاه با ارتکاب آن، راه ارتجاع مذهبی و بنیادگرایی را باز کرد.


اگر سرکوب جنبش‌های انقلابی و آزادیبخش دهه پنجاه نبود، اگر آن اختناق بی‌حد و حصر نبود، در این صورت در سال ۵۷، مردم، گروهها و احزاب سیاسی و اتحادیه‌ها و سندیکاها و تشکل‌های خودشان را داشتند. و در صحنه سیاسی آن خلأ عظیم شکل نمی‌گرفت خلأ عظیمی که در آن خمینی رقیبی نداشت. و چون رقیبی نداشت یکه تاز میدان شد.


در واقع خمینی محصول دیکتاتوری شاه است. بلای ارتجاع و بنیادگرایی که بعداً تمام منطقه را به‌آتش کشید، در واقع میراث استبداد شاه است. همان‌طور که مسعود گفته:‌ «خمینی به‌ درجات بسیار زیاد محصول تاریخی استبداد طولانی سلطنتی است».
همه می‌دانید که رضا شاه هم در دوران حکومت‌اش یک استبداد خشن را برقرار کرد و دست‌آوردهای مشروطیت را مسخ یا نابود کرد.
این رژیم‌های مستبد از آنجا که هیچ جایی برای مشارکت مردم باقی نگذاشتند و پارلمان و احزاب و تشکل‌ها و جنبش‌های انقلابی را سرکوب کردند، در تند پیچ‌های تاریخ، کشور را دستخوش فجایع سهمگین کردند:
اولی یعنی رضاشاه ایران را به‌ بلای اشغال شدن توسط ارتشهای متفقین و ویرانی و قحطی و گرسنگی بعد از آن دچار کرد و دومی یعنی شاه به‌دلیل دستگیری و اعدام نیروهای انقلابی و آزادیخواه، زمینه‌های سربرداشتن یک ارتجاع هار به‌ سردمداری خمینی را فراهم کرد.



مرزبندی با شاه و شیخ شعار قیام‌ها و جوانان شورشی
با وجود همه این واقعیت‌ها،‌ همین حالا هم بقایای دیکتاتوری شاه هم‌چنان از جنایت‌های خانواده خود دفاع می‌کنند. آنها از شکنجه و کشتار مجاهدین و مبارزین توسط شاه دفاع می‌کنند و خیلی صریح می‌گویند: «وجود ساواک موجه بود».
البته این عجیب نیست. کسانی که در میان مردم پشتوانه‌یی ندارند و یک تغییر دموکراتیک و تکیه بر آرای مردم را نمی‌توانند تحمل کنند، از یک‌طرف از ساواک دل نمی‌کنند و از طرف دیگر جذب بسیج و سپاه را استراتژی خود کرده‌اند و دیدید که در ماجرای هلاکت سردژخیم قاسم سلیمانی بقایای شاه چطور گیر افتادند. در حالی‌که مردم ایران، از صمیم قلب خوشحال بودند و دانشجویان و جوانان شورشگر در خیابان‌ها عکس‌های منحوس آن سردژخیم را پاره می‌کردند و آتش می‌زدند، ولی آنها در سکوت فرو رفتند زیرا این واقعه را به‌سود مردم و مقاومت ایران می‌دیدند و این بالطبع به‌زیان آن‌هاست.


در این میان، داماد شاه نیز که وزیر خارجه او و سفیرش در واشنگتن بود، یعنی اردشیر زاهدی، دژخیم سلیمانی را به ژنرال دوگل تشبیه کرد و از او تمجید ‌کرد.
راستی که کانون‌های شورشی و جوانان شورشگر با پاره کردن و آتش زدن و لگدمال‌کردن عکس‌های سردژخیم چه خوب جواب این اباطیل را دادند. و چه خوب بساط نمایش‌های رژیم و جنازه‌گردانی‌ها را بر سرش آوار کردند.
خوشبختانه امروز جامعه ایران به‌خصوص نسل جوان در مبارزه با رژیم آگاهی عمیقی به‌دست آورده‌. در قیامهای اخیر، جوانان شعار می‌دادند: مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر و نه تاج و نه عمامه، کار آخوند تمامه.
بله مرزبندی با شاه و شیخ همیشه مقاومت برای کسب آزادی را برا و شکافنده کرده. حالا این مرزبندی محکم و استوار، شعار قیام‌ها و جوانان آزادیخواه و شورشی و شورشگر است.



در سراسر دوره حاکمیت آخوندها، مسعود رجوی همواره عنصر امید و باور، یعنی روح جنگندگی و مبارزاتی را در جامعه ایران و نسل جوان احیا کرده است:
در قیام سی خرداد سال ۶۰، مسعود رجوی مقاومت علیه رژیم سفاک آخوندی را بنیان‌ گذاشت. در تشکیل شورای ملی مقاومت یعنی آلترناتیو دموکراتیک رژیم، آینده آزاد و آباد و دموکراتیک را برای ایران پی‌ریزی کرد. با تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران به‌ معادله سرنگونی پاسخ داد و راه‌حل سرنگونی رژیم ولایت فقیه را ترسیم کرد.
در برپایی اشرف و پایداری ده‌ ساله آن که یکی از درخشان‌ترین فرازها در تاریخ مقاومت و مبارزه در ایران و کل منطقه است، مسعود دژ آزادی را در محاصره دو دیکتاتوری برپا کرد و شعله‌های مبارزه را برافروخت.
او با برانگیختن کانون‌های شورشی و ترسیم مسیر کانون‌ها و شهرهای شورشی،‌ استراتژی سرنگونی و قیام را هدایت کرد و راه پیروز قیام‌ها از دیماه سال ۹۶ تا آبان و دی ۹۸ را نشان داد.



می‌بینید که این ابتکارها، این تأسیس‌ها،‌ ساختن‌ها و آغاز کردنها همه و همه یک مضمون واحد و یک روح اساسی دارد و آن، آرام نگرفتن، شورش کردن، برانگیختن، فراخواندن، خلق کردن، و در یک‌کلام رزم‌آوری و جنگیدن است.
وقتی که همه واقعیت‌های سیاسی علیه شماست، می‌توانید بنا‌به‌دلائل واقعی کار خود را خاتمه یافته بدانید، اما همیشه راه دیگری هم هست که معمولاً دیده نمی‌شود و آن راه این است که می‌توانید همان واقعیتها را تغییر بدهید، البته با پرداخت قیمت. و مسعود همین مسیر را در پیش گرفته و این‌چنین برای مقاومت یک خلق راهگشایی کرده است.



تحولات دو دهه ابتدای قرن بیست و یکم
خوب است که در این‌جا کمی اوضاع سیاسی و وقایع بزرگ این دوران را مرور کنیم تا ببینیم در متن چه شرایطی مسعود توانسته این مقاومت را هدایت کند.
دو دهه اول قرن بیست و یکم برای مقاومت ما و هم‌چنین برای منطقه خاورمیانه و به‌ میزانی برای کل جهان، دوره ویژه‌یی بود. البته قبل از اون هم پیچیدگی‌های زیادی وجود داشت ولی در این دو دهه دوران دورانی عوض شده بود.
در این دوره تحولات بزرگی اتفاق افتاد از جمله:‌
واقعه یازده سپتامبر و ظهور القاعده
اشغال عراق و افغانستان توسط آمریکا
سلطه رژیم بر عراق که سکوی پرشی برای سپاه پاسداران شد که بتواند در لبنان و سوریه و یمن و... نفوذ کند
وقایع بهار عرب و سقوط چهار رژیم در منطقه
جنگ فاجعه‌بار سوریه که تا الآن ۹ساله طول کشیده با کشتار فجیع مردم و انبوه مجروح و آواره.
و بالاخره ظهور داعش.

این شرایط که زمینه‌ها و پایه‌های آن، در ربع آخر قرن بیستم ایجاد شده بود، فضای حیاتی جنبش‌ها و مقاومتها را از بین برد.
همان‌طور که در تاریخ زمین‌شناسی یک دوره یخبندان داریم،‌ در این جا هم گویی دوره یخبندان انقلاب‌ها بود. دوره نابودی انقلاب‌ها، و به میزان زیادی دوره از بین رفتن احزاب و گرایش‌های متمایل به‌ سوسیالیسم در اروپا.
اگر چه که بلای بنیادگرایی مذهبی کل منطقه را از ۴۰سال پیش، فراگرفته بود، اما در این دو دهه، به اوج رسید.
از سال ۱۳۷۶، برای خوشآمد آخوند خاتمی، مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا قرار گرفتند. بعد از آن، در سال‌های شروع این قرن، انگلیس و اتحادیه اروپا و کانادا و استرالیا پی‌در‌ پی مجاهدین را در لیست‌های تروریستی قرار دادند. کار به جایی رسید که در غرب مقاومت کردن و مبارزه کردن متأسفانه معادل تروریسم اعلام شد.
قضایای بمباران اشرف، جمع‌آوری سلاحهای ارتش آزادیبخش و حمله ۱۷ژوئن هم باز از وقایعی هم‌جنس و هم‌سوی همین موج بود.



یادتان هست که در یک مقطع ۱۲دولت، برای از بین بردن مجاهدین با رژیم هم‌سویی و همکاری می‌کردند. فقط در دوره مالکی جنایتکار در عراق، ۲۹بار به اشرف حمله شد. که شامل هفت حمله مسلحانه با زرهی و موشکی بود.
اگر تمام حملات تروریستی علیه مجاهدین در عراق را فقط یک فقره حساب کنیم و اگر تمام حملات تروریستی در خارج کشور را هم یک فقره حساب کنیم، که آن هم لیستی طولانی دارد، بیش از ۴۰دسیسه و طرح بزرگ را می‌بینیم که برای متلاشی کردن مجاهدین به‌اجرا گذاشته شده و هر کدام از این پروژه‌ها تا حداکثر ظرفیتی که شانس اثرگذاری داشته، ادامه پیدا کرده. در واقع هر کدام از این طرح‌ها به‌این دلیل کنار گذاشته شده که در مقابل پایداری مجاهدین شکست‌خورده و دشمن متوجه شده که دیگر کارش بی‌فایده است.



مریم رجوی - سخنرانی در سالروز ۳۰دی، آزادی آخرین دسته زندانیان سیاسی شاه



پرسش دوران: مقاومت یا تسلیم؟
همان‌طور که می‌دانید در این دوره، نه فقط وجود و حضور جنبش‌ها و انقلاب‌ها نفی شد و همه در انهدام جریانهای انقلابی همدستی نشان دادند، بلکه انواع تئوریها و دیدگاهها و استدلال‌ها هم در نفی انقلاب و مبارزه یکی بعد از دیگری تولید شد. یک ایدئولوژی بر همه جا غالب شده که به‌طور مستمر تسلیم‌شدن و