#117 - داستان سلیمان و خرّوب - بخش اول

#117 - داستان سلیمان و خرّوب - بخش اول

فخری قمیشی
00:30:03

About this episode

داستان سلیمان و خرّوب

🌟

پس سلیمان دید اندر گوشه‌ای | نوگیاهی رسته هم‌چون خوشه‌ای

🌟

دید بس نادر گیاهی سبز و تر | می‌ربود آن سبزیش نور از بصر

🌟

پس سلامش کرد در حال آن حشیش | او جوابش گفت و بشکفت از خوشیش

🌟

گفت نامت چیست برگو بی‌دهان | گفت خروب است ای شاه جهان

🌟

گفت اندر تو چه خاصیت بوَد‌؟ | گفت من رستم مکان ویران شود

🌟

من که خروبم خراب منزلم | هادم بنیاد این آب و گلم

🌟

پس سلیمان آن زمان دانست زود | که اجل آمد سفر خواهد نمود

🌟

گفت تا من هستم این مسجد یقین | در خلل ناید ز آفات زمین

🌟

تا که من باشم وجود من بود | مسجداقصی مخلخل کی شود

🌟

پس که هدم مسجد ما بی‌گمان | نبود الا بعد مرگ ما بدان

🌟

مسجدست آن دل که جسمش ساجدست | یار بد خروب هر جا مسجدست

🌟

یار بد چون رست در تو مهر او | هین ازو بگریز و کم کن گفت وگو

🌟🌟این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟🌟

تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید

www.RadioBamdad.com