کتاب آنیش - فصل 28
دیبا مهرگان
00:15:40
LinkPodcast
بر بال کلمات
About this episode
رمان «آنیش» روایت حال و هوای زنی است که گویی از زانوهای بلند شهر تهران پایین پریده تا در دامن روستایی آرام بتواند خودش را بازیابد
آنیش رمانی است دربارهی دختری که تهران را رها میکند تا در یکی از بیمارستانهای کوچک حومه تبریز کار کند. پروین بومی همین منطقه است و به خانه پدربزرگ و مادربزرگش برگشته است اما حالا تک و تنهاست. در همان صفحهی اول با روایتی سرراست و جالب میفهمیم که او رادیولوژیست است و هیچ خانوادهای ندارد و ظاهراً با کسی به اسم دکتر راد هم مشکلاتی در گذشته داشته است. در صفحه دوم متوجه میشویم برخلاف تنها دوستش، شهلا که بسیار شوخ و سرحال و پرانرژی است او تنهایی را دوست دارد و با آن، جز وقتهایی کوتاه مشکلی ندارد
در بخشی از رمان میشنویم: «مشتریهای عکاس لبخند میزنند، آراستهاند و سعی میکنند زیبا باشند. مشتریهای من تودهای از اندوه و نگرانیاند. روی در و دیوار عکاسخانه عکسهای قابشدۀ زیبا نصب کردهاند؛ روی در و دیوار اینجا «خطر!»، « لطفاً نزدیک نشوید» و «ورود ممنوع» چسباندهاند
آنیش رمانی است دربارهی دختری که تهران را رها میکند تا در یکی از بیمارستانهای کوچک حومه تبریز کار کند. پروین بومی همین منطقه است و به خانه پدربزرگ و مادربزرگش برگشته است اما حالا تک و تنهاست. در همان صفحهی اول با روایتی سرراست و جالب میفهمیم که او رادیولوژیست است و هیچ خانوادهای ندارد و ظاهراً با کسی به اسم دکتر راد هم مشکلاتی در گذشته داشته است. در صفحه دوم متوجه میشویم برخلاف تنها دوستش، شهلا که بسیار شوخ و سرحال و پرانرژی است او تنهایی را دوست دارد و با آن، جز وقتهایی کوتاه مشکلی ندارد
در بخشی از رمان میشنویم: «مشتریهای عکاس لبخند میزنند، آراستهاند و سعی میکنند زیبا باشند. مشتریهای من تودهای از اندوه و نگرانیاند. روی در و دیوار عکاسخانه عکسهای قابشدۀ زیبا نصب کردهاند؛ روی در و دیوار اینجا «خطر!»، « لطفاً نزدیک نشوید» و «ورود ممنوع» چسباندهاند